به تنهایی هر شبم دعوتی تو...
به گوشم رسوندی
صدات خاطرم هست سکوتو شکستی
تویی که شبیه
نفس تو هوامی
نمی دیدم اما یه عمره که هستی
مثل یه ستاره
که دنباله داره
به تنهایی هر شبم دعوتی تو
یه جور عجیبی
به هم ربط داریم
که ناراحتم وقتی ناراحتی تو...»
یه نفر بازم کنار پنجرست،یه نفر عجیب دلش شور میزنه
یکی هم با تیرای داغ نگاه،دوتاچشم و داره از دور میزنه
یه نفر داغ دلش تازه شده،دلخوشیش یه عکس یادگاریه
یکی با غم مینویسه رو دلش،ای خدا عجب چه روزگاریه
یه نفر خیری ندیده از حالا،پس پناه میبره به گذشته هاش
یکی هم شاعره تا خسته میشه،زود میره سراغ دست نوشته هاش
یه نفرخط میکشه رو آرزوش،سند عشقش روباطل میکنه
یه نفرهرچی تو زندگیش داره،وقف تازه موندن دل میکنه
یکی هست که خواب به چشماش نمیاد،شایدعلتش غم خستگیه
علت بی خوابی یکی دیگه،گم شدن تو دست سرگشتگیه
یکی ازبس که نشسته پشت در،پرغربت شده وبی حوصلست
یکی هم داره به محبوبش میگه،چقدر بین من وتو فاصلست
یکی دائم گلدونا رو آب میده،یکی چشم پراشکش به دره
یکی داره خودشو گول میزنه،که میادبازم حتما تو سفره
یکی چشماشو گذاشته روی هم،یکی زلفاشو پریشون میکنه
یکی داره توی رویاهای دور،مشکل عشقشو آسون میکنه
یکی آروم باخودش حرف میزنه،دلت اومد منو تنها بذاری؟
دلت اومد چمدون دلمو،تو فرودگاه دلت جا بذاری؟؟؟
یه نفر دستاشو برده آسمون،از خدا چیزی تقاضا میکنه
یه نفر واسه کسی که نمیاد،در خونش رو داره وا میکنه...